تو با روح من از روز ازل یارترین


کودک شعر مرا مهر تو غم خوارترین

گر یکی هست سزاوار پرستش به خدا


تو سزاوارترینی تو سزاوارترین

عطر نام تو که در پرده جان پیچیده ست


سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین

ای تو روشنگر ایام مه آلوده ی عمر


بی تماشای تو روز و شب من تارترین

در گذرگاه نگاه تو گرفتارانند


من به سرپنجه مهر تو گرفتارترین

می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید


گر بود چون دل من راز نگهدارترین